🌹 عارفانه 🌹
میگفت: بیا توی راه مدرسه سورههای کوچک قرآن را بخوانیم.
در زنگهای تفریح هم میدیدم که یک برگهای در دست گرفته و مشغول مطالعه است.
یک بار از او پرسیدم: این کاغذ چیه؟
گفت: این برگهی اسماءالله است. نامهای خدا روی این کاغذ نوشته شده
منبع : کتاب عارفانه ، چاپ ۱۳۹۲ ، ص ۲۶
[ صفحه رسمی شهید احمد علی نیری ]
❤️ عاشقانه ❤️
پای همین روضه ها و در همین کوچه ها چقدر شبیه عاشوراییان شده بودی
بین تو و آن پروانه های دور حسین سلام الله علیه شباهت های فراوانی هست
می بینم که مانند آنان بودی...
ندیدن ها و نشنیدن هایت ، دیدن ها و شنیدن هایت
و یقینا تفکراتت ، گام ها و مسیرت...
همه و همه.
روح خودت را مانند آنان حل در حل در روح بلند حسین (س) کردی و رسیدی به آنچه خدای حسین (س) راضی است.
[ صفحه رسمی شهید احمد علی نیری ]
🌹 عارفانه 🌹
بیشترین و بارزترین صفت ایشان ادب و مهربانی و تواضع بود.
هیچ کس از احمد آقا بیادبی ندیده بود.
احترام و تواضع و مهربانی ایشان زبانزد بچّههای مسجد بود.
منبع : کتاب عارفانه ، چاپ ۱۳۹۲ ، ص ۱۰۸
[ صفحه رسمی شهید احمد علی نیری ]
🌹 عارفانه 🌹
یک سال را یادم هست که احمد آقا نتوانست برای اول محرم و شرکت در مراسم سیاه پوش کردن
مسجد امین الدوله بیاید ؛ بچّههای بسیج و مسجد مشغول به کار شدند و خیلی خوب همهی
شبستان را سیاه پوش کردند.
ظهر بود که احمد آقا به مسجد آمد. جمع بچّهها دور هم جمع بودند. احمد آقا بیمقدمه نگاهی به
در و دیوار کرد و جلو آمد. بعد گفت: بچّهها دست شما درد نکنه. امّا بُغض گلویش را گرفته بود.
ادامه داد: شما افتخار بزرگی پیدا کردید. بچّهها آقا امام حسین (علیه السّلام) خودشان از شما تشکّر کردند .
برخی از بچّهها به راحتی از کنار این جمله گذشتند ،
امّا من که حالات ایشان را میدانستم ، خیلی به این جمله فکر کردم …
[ صفحه رسمی شهید احمد علی نیری ]
❤️ عاشقانه ❤️
نیامده بودی که بمانی ...
آمده بودی که نشانه باشی ...
نشانه ای از بندگی و پاکی و نور، نشانه ای از دلدادگی به حضرت حق
آمدی که بگویی حتی در این زمانه و در این کوچه خیابانها هم می شود...
می شود گُل بود و بنده خالص خدا ،کربلایی زندگی کرد و کربلایی عروج کرد
می شود این چشم ها بینا باشد و لحظه آخر حسین (ع) برایت آغوش بگشاید.
[ صفحه رسمی شهید احمد علی نیری ]
🌹 عارفانه 🌹
هرگز ندیدیم که در امور معنوی و دینی کسی را مجبور کند،
بلکه آنقدر عاشقانه از زیباییهای اعمال دینی میگفت
تا همه به آن گفتهها رفتار کنند
[ صفحه رسمی شهید احمد علی نیری ]
❤️ عاشقانه ❤️
وقتی به یاد تو هستم در مسیر حضرت حق
وقتی خالی از هیاهوی اطرافم و محو تماشای تو
وقتی نگاهم محو تو می شود و خودم .
آن لحظه ، لحظه ی اوج احساس شرم من است
احساس شرم از خدایی که تو بندگی اش کردی و من بد ی اش
من و تو را مثل هم آفرید ، هردویمان را بغل کرد ، راهنمایی کرد ولی من . . .
من جاماندم و مشغول به غیر او
و تو رسیدی .
شرمنده ات هستم و در تکاپوی جبران . . . . خدای نازنین همه
[ صفحه رسمی شهید احمد علی نیری ]
🌹 عارفانه 🌹
اگر موضوع خنده داری گفته می شد، مانند همه می خندید ؛
امّا در مقابل معصیت و گناه واکنش نشان می داد.
همه می دانستند که اگر در مقابل احمد آقا ، غیبتِ کسی را انجام دهند،
با آنها برخورد خواهد کرد.
[ صفحه رسمی شهید احمد علی نیری ]
❤️ عاشقانه ❤️
احمدآقا شنیده ام که گفتید :” خدا راشکر، مقام بالایی
نزد ام الائمه حضرت زهرا (سلام الله علیها) دارم”
یعنی مِنّا اهل البیت هستید
پس مجرای افعال و خیرات حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) ،
مادرمهربان اُمّتید ...
نشون به نشون سلام آخرتون بر امام حسین ( سلام الله علیه )
درلحظه شهادت ؛
پس الان هم در محضر اباعبدالله حضور دارید .
حال که مجرای نور اهل بیت هستید اون هم بیش از قبل شهادتون ،
به لیاقت ما نگاه نکنید و رحیمانه دستگیرمون باشید.
[ صفحه رسمی شهید احمد علی نیری ]
🌹 عارفانه 🌹
از همان دوران راهنمایی که درگیر مسائل انقلاب شدیم احساس کردم
که از احمد خیلی فاصله گرفتهام!
ما نماز میخواندیم تا رفع تکلیف کرده باشیم ،
امّا دقیقاً میدیدم که احمد از نماز خواندن و مناجات با خدا لذت میبرد.
منبع : کتاب عارفانه ، چاپ ۱۳۹۲ ، ص۲۸
[ صفحه رسمی شهید احمد علی نیری ]
❤️ عاشقانه ❤️
پسر خوب آیت الله حق شناس بودی و سرباز امام زمان (عج)
ساده زندگی کردی و چه ساده به دل امام زمانت نشستی
ای کاش مرا از اسرار آن قنوت های طولانی نیمه شبت با خبر می کردی ،
از آن شبی که رفتی و در نور محو شدی و حرف از دیدار محبوب زدی و ...
ای کاش من هم چون تو محرم اسرار بودم
اما ....
چقدر فاصله هست از اینجایی که من ایستاده ام تا بلندای روح تو ...
ای کاش هایم در گلویم خشکیده و دیگر روی رو زدن به تو را ندارم.
اما تو بگو :
آیا گرفتاران در منجلاب دنیا را امیدی به نجات هست ؟
طوفان زدگان دریای معصیت را چطور؟
بیش از همیشه دلتنگم و نیازمند نگاه تو ...
سلام مرا به امام زمانمان برسان...
[ صفحه رسمی شهید احمد علی نیری ]
🌹 عارفانه 🌹
باید نماز شما معراج داشته باشد تا حقیقت بندگی را حس کنید
منبع : کتاب عارفانه ، چاپ ۱۳۹۶ ، ص۲۹
[ صفحه رسمی شهید احمد علی نیری ]
❤️ عاشقانه ❤️
وقتی فکر میکنم که اینقدر عمر از خدا گرفتم و
عاشقانه ای نداشتم ولی این شهید بزرگوار
با 19سال سن رسید به عاشقانه هایش ،
و معبودش را عاشقانه ستایش کرد ،افسرده می شوم.
شهید بزرگوار می دانی که ارادت خاصی به شما دارم ،
اجازه ندارم ناکام بگویمت ، که ما ناکامیم وشما به همه مرحله انسانیت رسیدی ؛
ما زمینی ها را دریاب ،برادر آسمانیم باش وبرایم دعا کن
ای آبرودار ،آبروی دنیا وآخرت را برای ما بخر ، عزیز کرده خدا ، ما را شفاعت کن
عارف ،عزت دست خداست وشما عزیز خدا شدید برای ما بی عزت ها دعا کن
کتابت را خواندم ،عاشقانه سر مزارت می آیم ،بچه های من هم سن شما هستند
به عزتی که از خدا گرفته ای دعایشان کن ؛ دعا کن در راه شما باشند وعاشق مولای شما امام زمان(عج)
🔸 نویسنده : سرکار خانم جعفری ، برگزیده قرعه کشی فراخوان 🔸
[ صفحه رسمی شهید احمد علی نیری ]
🌹 عارفانه 🌹
احمد آقا بسیار اهل توسل بود.
دربارهی قرآن هم هر روز خواندنِ با دقّتِ قرآن را فراموش نمی کرد.
ایشان در وصیتنامه ی خود نیز به قرآن سفارش کرده است.
منبع : کتاب عارفانه ، چاپ ۱۳۹۲ ، ص۱۰۹
[ صفحه رسمی شهید احمد علی نیری ]
❤️ عاشقانه ❤️
نگاهت مرا به سمتی می کشد که هنوز، خوب نشناختمش . . .
آنجایی که تو هستی و می خواهی مرا نیز میهمان آنجا کنی
آنجایی که صاحبش فرمود :
وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون
می بینی ؟ یادم رفته که چرا هستم و چه باید باشم
اما . . .
آمدی و مربی ام شدی و دلسوزانه نگاهم می کنی
که یادم بیاید و یاد بگیرم
[ صفحه رسمی شهید احمد علی نیری ]
🌹 عارفانه 🌹
موقعیت و امتحانی که بارها برای ما اتفاق می افتد...
[ صفحه رسمی شهید احمد علی نیری ]
❤️ عاشقانه ❤️
راستش را بخواهی هنوز نمی دانم چه می شود
که هر زمان در کنار این مزار مهمان می شوم
انگار هیچ دلبستگی دیگری ندارم
آزاد آزاد ولی دربند ...
دربند نورانیت و حال خوش این مزار
دربند صاحبش که مرا دعوت کرد تا کنارش باشم
در بند صاحب تمام خوبی ها و زیبایی هایی که
به دنبالش بود و رسید ...
چه لحظات خوبی را برایم می سازی احمدعلی جان
[ صفحه رسمی شهید احمد علی نیری ]
🌹 عارفانه 🌹
احمد آقا ادب را از استاد خود ، آیت الحق حاج آقا حق شناس (ره) فرا گرفته بود.
همیشه در سلام کردم پیشقدم بود ، حتی در مقابل بچه های کوچک.
منبع : کتاب عارفانه ، چاپ ۱۳۹۶ ، ص۳۱
[ صفحه رسمی شهید احمد علی نیری ]
❤️ عاشقانه ❤️
بیشتر اوقات سرت پایین بود
شاید به فکر خودت بودی ،
نه مثل دیگران ،که دنبال حرف مردم و خود نمایی...
چون خوانده بودی حدیثش را
“مَن عَرَفَ نَفسَه ، فَقَد عَرَفَ رَبّه ”
چه خوب خودت و پروردگارت را شناختی
و من...
و من هنوز نتوانستم
[ صفحه رسمی شهید احمد علی نیری ]
🌹 عارفانه 🌹
وقتی کسی راه را اشتباه میرفت
خیلی آهسته و مخفیانه به او تذکر میداد.
او امر به معروف و نهی از منکر را ترک نمیکرد.
منبع : کتاب عارفانه ، چاپ ۱۳۹۲ ، ص۲۸
[ صفحه رسمی شهید احمد علی نیری ]
🌹 عاشقانه 🌹
نمی دانم چه شد که مرا انتخاب کردی
نمی دانم چه شد که این عکس به دلم نشست
هرچه به خودم می نگرم اصلا شباهتی به تو ندارم
ولی
دوست دارم مثل تو باشم ، عزیز خدا
[ صفحه رسمی شهید احمد علی نیری ]
♥️ به برکت میلاد مولای متقیان ۴۰٪ تخفیف ویژه + ارسال رایگان♥️
خرید کتاب عارفانه برای شما
از تاریخ یکشنبه ۱۸ اسفند ماه تا جمعه ۲۳ اسفند ۹۸
سفارش و خرید فقط از طریق
فروشگاه شاهد واقع در قطعه ۲۶ بهشت زهرا تهران
و دایرکت صفحه اینستاگرامی فروشگاه به آدرس
Instagram.com/ketabe_shohada 👈
09124776372 📞
😊 عیدتون مبارک ، برای عیدی عارفانه هدیه بدید 😊
[ صفحه رسمی شهید احمد علی نیری ]
❤️عارفانه بخونید در مسابقه شرکت کنید❤️
مهلت مطالعه تا ۱۸ اسفند ۹۸ (روز اجرای مسابقه)
اجرای مسابقه از طریق صفحه رسمی اینستاگرام شهید نیری
🔴 تبلیغات کنید همه بهره مند بشن 🔴
[ صفحه رسمی شهید احمد علی نیری ]
🌹 عارفانه 🌹
بیشترین چیزی که احمد به آن اهمیّت می داد نماز بود.
هیچ وقت نماز اول وقت را ترک نکرد.
حتی زمانی که در اوج کار و گرفتاری بود.
منبع : کتاب عارفانه ، چاپ ۱۳۹۲ ، ص۲۶
[ صفحه رسمی شهید احمد علی نیری ]
❤️ عاشقانه ❤️
نگاهت محو کجاست احمدعلی جان؟
در این چشمان پر از نورت چه می گذرد؟
چه چیزی را دیده ای که ما نمی توانیم ؟
ما را ببین !
در این گیر و دار زندگی ، حق را گم کرده ایم و سرگردانیم.
تو که خوب می دانی نشانی اش را
به ما هم نگاه کن ...
نگاهت کارها می کند .
[ صفحه رسمی شهید احمد علی نیری ]
🌹 عارفانه 🌹
یکی از ویژگیهای خاص ایشان
احترام فوق العاده به پدر و مادرش بود.
بهطوری که هر بار مادرش وارد اتاق میشد
ایشان حتماً به احترام مادر از جا بلند میشد.
منبع : کتاب عارفانه ، چاپ ۱۳۹۶ ، ص۳۰
[ صفحه رسمی شهید احمد علی نیری ]
🌹 خودسازی 🌹
بیشترین مطلبی که از احمد آقا می شنیدیم ، درباره خودسازی بود.
احمد آقا گفت: بچه ها ، کمی به فکر اعمال خودمان باشیم.....
بعد ادامه داد: بچه ها ، حداقل سعی کنید سه روز از گناه پاک باشید ، اگر سه روز مراقبه و محاسبه اعمال را انجام دهید ، حتما به شما عنایاتی می شود
منبع : کتاب عارفانه ، چاپ ۱۳۹۶ ، ص۸۲
[ صفحه رسمی شهید احمد علی نیری ]
❤️ خنده هایت ❤️
خنده هایت مرا یاد تبسم رضایت حق می اندازد
آن زمانی که در آن صحرای پر هول و هراس
ندا می دهد:
وَالَّذِينَ اتّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ
وَأَعَدَّلَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا
ذَٰلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ
[ صفحه رسمی شهید احمد علی نیری ]
🌹 هم پای محرومان 🌹
هیچ گاه ندیدیم که احمد در کوچه و خیابان چیزی بخورد
می ترسید کسی که مشکل مالی دارد ببیند و ناراحت شود.
منبع : کتاب عارفانه ، چاپ ۱۳۹۶ ، ص۳۱
[ صفحه رسمی شهید احمد علی نیری ]
🌹 دیگران بر من مقدم اند 🌹
احمد آقا هرچه پول توجیبی از پدرش می گرفت
یا هرچه که کار کرده بود را خرج دیگران می کرد.
بخصوص کسانی که می دانست مشکل مالی دارند.
منبع : کتاب عارفانه ، چاپ ۱۳۹۶ ، ص۳۲
[ صفحه رسمی شهید احمد علی نیری ]
برای مطالعه قسمت های زير را کليک کنيد.
سخنان کلیدی عارف شهيد احمد علی نيری
قرآن، قرآن را فراموش نکنيد. بدانيد که بهترين وسيله برای نظارت بر اعمالتان قرآن است.
رهبری و ولايت فقيهی که در اين زمان از اهم واجبات است را ياری کنید.
بچه ها حداقل سعی کنيد سه روز از گناه پاک باشيد اگر سه روز مراقبه و محاسبه اعمال را انجام دهيد حتماً به شما عناياتی ميشود. بچه ها از احمد آقا سوال کردند چيکار کنيم تا ما هم حسابی به خدا نزديک شويم احمد آقا گفت چهل روز گناه نکنيد مطمئن باشيد که گوش و چشم شما باز خواهد شد و اين اشارهای به همان حديث معروف است.
چهار تن از اساتيد و تاثير گذاران اصلی احمد آقا
در حال بروز رسانی...
در حال بروز رسانی...
در حال بروز رسانی...
در حال بروز رسانی...
تصاويري از شهيد و دوستانش
بین خودم و احمد آقا می خواهم پیمان ببندم
از طریق دکمه ی روبرو اعلام کنید. خودتون و خدای خودتون با نظارت احمد آقا یا علی بگید .
از لا به لای درخت ها و بوته ها به رودخانه نزدیک شدم. تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را انداختم پایین و همان جا نشستم! بدنم شروع کرد به لرزیدن. نمیدانستم چه کار کنم! همان جا پشت درخت مخفی شدم. کسی آن طرف من را نمیدید.
متن کامل
